English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 258 (6388 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
in the charge of <idiom> U تحت مراقب یا نظارت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
charge U تصدی
charge U عهده داری
charge U حمله اتهام
charge U هزینه
charge U وزن
charge U بار مسئولیت
charge U گماشتن
charge U عهده دارکردن
charge U زیربار کشیدن
charge U متهم ساختن
charge U مطالبه بها
charge U پرکردن
charge U موردحمایت
charge U بار الکتریکی
charge U متهم کردن
charge U خرج
charge U خرج منفجره
charge U پر کردن
charge U خرج گذاری کردن شارژ کردن
charge U بار
charge U جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
charge U خطای حمله
charge U حمله به حریف
charge U اتهام
charge U عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge U بار کردن
charge U شارژ کردن شارژ
charge U بدهکار کردن
charge U مین وسایل با بار الکتریکی شارژ می شوند
charge U محفظهای
charge U که برای ذخیره سازی داده و امکان دستیابی ترتیبی وتصادفی به کار می رود
charge U ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charge U وسیله الکترونیکی که با بار الکتریکی کار میکند
charge U 1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
cover charge U مبلغی که اغذیه فروشی ویاکلوب شبانه علاوه بر پول غذاومشروب از مشتریان دریافت میدارد
depth charge U خرج عمیق
depth charge U خرج زیرابی بمب زیرابی
depth charge U بمب ضد زیر دریایی machine sounding echo
charge sheet U ورقه حاوی مشخصات متهم
charge sheets U ورقه حاوی مشخصات متهم
tas de charge U پاطاق
service charge U انعام
service charge U اضافه کار
service charge U سرویس مهمانخانه وغیره
absorption of condenser charge U جذب بار
accumulator charge U بارگیری اکومولاتور
aliquot part charge U خرج چند قسمتی
aliquot part charge U خرج چندجزئی
aliquot propelling charge U خرج پرتاب چند قسمتی
bank charge U هزینههای بانکی
be charge with U متهم شدن به
beehive shaped charge U خرج افشان
beehive shaped charge U خرج شراپنل خرج ساچمه دار
boost charge U ولتاژ ثابت و اولیهای که به باطری داده میشود تا انرابرای استارت موتور اماده نگه دارد
bound charge U بار بسته
bring a charge against someone U به کسی تهمت زدن
bring a charge home to a person U اتهامی را گردن کسی انداختن
bursting charge U خرج تلاش
bursting charge U خرج منفجرکننده
bursting charge U بار انفجاری
carrying charge U هزینه حمل و نقل
charge a kiln U چیدن کوره
charge a sum to U مبلغی را به حساب .....گذاشتن
charge account U حساب بدهی مشتری
charge and discharge U محل بارگیری و باراندازی
charge and discharge statements U حساب انحصار وراثت
charge and discharge statements U حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
charge balance U موازنه بار
charge cavity U فرفیت بار
charge coupled device U دستگاه بار جفت شده
charge coupled device U دستگاه توام با بار
charge coupled device U اسباب تزویج علامت
charge coupled device U حافظه با اطلاعات چرخان
charge d'affaires U کاردار
charge d'affaires U نایب سفارت
charge d'affaires U نایب وزیر مختار
charge d'affaires U کاردار سفارت
charge d'affaires U شارژ دافر
charge d'affaires of the embassy U کاردار موقت
charge d'affairs adinterim U کارداری که نیابتا" یا وکالتا"عمل میکند
charge daffaires U شارژدافر
charge density U چگالی بار
charge exchange phenomenon U پدیده تبادل بار
charge mass ratio U نسبت بار به جرم
charge neutrality U تساوی تقریبی ذرات مثبت ومنفی در شارههای متراکم
charge neutrality U خنثایی بار
charge of the electron U بار الکترون
charge pits U چالههای خرج
charge some one with U به عهده کسی گذاشتن
charge transfer compounds U ترکیبات انتقال بار
charge with a fault U تخط ئه کردن
coke per charge U ذغال کک شارژ
collection charge U هزینه وصول
collection charge U هزینه وصول مطالبات
condenser charge U بار خازن
conservation of charge U بقای بار الکتریکی
constant current charge U شارژ با جریان ثابت
constant voltage charge U شارژ با ولتاژ ثابت
counter charge U تهمت متقابله
counter charge U دعوی متقابل در امر جزایی
Other Matches
like charge U شارژ همنام
charge U دستگاه با ماده منفجره
like charge U قطبهای همنام
in charge U متصدی
on charge of U به اتهام
take over in charge U تحت اختیار دراوردن
take over in charge U تصدی
(in) charge of something <idiom> U مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن
in charge <idiom> U مسئول بودن
in charge <adj.> U پاسخگو
in charge <adj.> U مسئول
snow charge U بار برف
space charge U بار پیرامونی
soaking charge U بار سولفات زدای
section charge U خرج جزء جزء
shaped charge U خرج گود
shaped charge U خرج مقعر
section charge U خرج چند قسمتی
space charge U ناحیه بار فضا
spinning charge U بار چرخان
surface charge U بار سطحی
supplementary charge U خرج تکمیلی
sticky charge U خرج انفجاری قابل چسباندن در محل انفجار
sticky charge U خرج چسبنده
static charge U برق ساکن
supplementary charge U خرج یدکی خرج اضافی
statement of charge U مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
statement of charge U اعلام اتهامات
sprining charge U خرج چال کننده یا گود کننده
spotting charge U خرج مشقی برای تصحیحات دیدبانی خرج مخصوص تنظیم تیر
tapering charge U پر کردن شیبدار
satchel charge U خرج کیسهای
plaster charge U خرج انفجاری افشان
plaster charge U خرج شراپنل
partial charge U بار جزیی
officer in charge U افسر مسئول اجرا
officer in charge U افسر مسئول
nucleon charge U بار نوکلئون
nuclear charge U بار هسته
normal charge U خرج معمولی توپ
negative charge U بار منفی
multisection charge U خرج چندقسمتی
multisection charge U خرج چند کیسهای
point charge U بار نقطهای
positive charge U بار مثبت
satchel charge U خرج خورجینی
residual charge U بار الکتریکی مانده
reduced charge U خرج کمتر یا پایین تر توپ
propelling charge U خرج
propellant charge U خرج پرتاب
powder charge U خرج پرتاب گلوله
powder charge U خرج باروت
mobile charge U بار متحرک
pole charge U خرج میلهای
pole charge U خرج دستکی
melting charge U شارژ ذوب
export charge U حقوق صادرات
export charge U هزینه صادرات
export charge U تعرفه صادرات
import charge U تعرفه واردات
import charge U هزینه واردات
electrostatic charge U بار الکتریسیته ساکن [که در اثر مالش بوجود می آید.]
to charge the battery U باتری را بار کردن
charge carrier U حامل بار [فیزیک] [شیمی] [مهندسی]
elementary charge U بار بنیادی [فیزیک]
elementary charge U بار الکترون [فیزیک]
explosive charge U دستگاه با ماده منفجره
bursting charge U دستگاه با ماده منفجره
physician in charge U دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
baton charge U حرکترو بهجلو بوسیلهپلیسباتونبدست
charge indicator U اندازهشارژ
zero charge potential U پتانسیل بار صفر
volume charge U بار حجمی
unlike charge U قطب غیر همنام
trickle charge U پر کردن اهسته
total charge U بارگذاری کامل
toll charge U باج
to give in charge U سپردن
to give in charge U تسلیم کردن
to charge a gun U خرج در تفنگ گذاشتن
charge hand U کارگر معمولی
charge nurse U سر پرستار
doctor in charge U دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
What's the charge per hour? U کرایه هر ساعت چقدر است؟
minimum charge U حداقل هزینه
minimum charge U حداقل قیمت
What's the charge per day? U اجاره آن برای یک روز چقدر است؟
What's the charge per week? U اجاره آن برای یک هفته چقدر است؟
What's the charge per mile? U اجاره هر مایل چقدر است؟
Do you charge for the baby? U آیا برای بچه ها هم پول میگیرید؟
What is the charge per day? U کرایه روزانه چقدر است؟
community charge U گونهایمالیات
telephone charge U هزینه تلفن
propelling charge U خرج پرتاب
density of charge U چگالی بار برقی
deep charge U خرج عمیق دریایی
deep charge U خرج گود
cratering charge U خرج مخصوص تهیه چاله تخریب
cratering charge U خرج تخریب
free of charge U معاف از حقوق گمرکی
equalizing charge U بار برابرکننده
electronic charge U بار بنیادین
handing charge U هزینه باربری
hard charge U بشدت و حداکثر سرعت راندن
ignition charge U خرج اشتعال
electric charge U بار برقی
electric charge U بار الکتریکی
give in charge U سپردن
explosive charge U خرج منفجره
free of charge U رایگان
full charge U خرج کامل توپ
furnace charge U شارژ کوره
formal charge U بار قراردادی
extra charge U هزینه فوق العاده
explosive charge U خرج سوختار
import charge U حقوق واردات
detonation charge U خرج تلاش
free of charge U مجانی
impulse charge U خرج محرکه
impulse charge U نیروی محرکه اولیه
induced charge U بار القاء شده
detonation charge U خرج انفجار
detonating charge U چاشنی
detonating charge U خرج منفجر کننده
electron charge U بار الکترون
diamond charge U خرج مربع شکل
ignition charge U خرج احتراق
give in charge U تحویل پلیس دادن
diamond charge U خرج چهارگوش
effective charge U بار موثر
magnetic surface charge U بار سطحی مغناطیسی
hollow cone charge U خرج مخروطی
hollow cone charge U خرج مقعر
give a person in charge U کسی را تحویل پلیس دادن
hollow cone charge U خرج گود
effective nuclear charge U بار موثر هسته
space charge density U چگالی بار پیرامونی
space charge grid U شبکه بار فضا
titular charge daffaires U کاردارسفارتخانه در حالی که اختیارات خاص داشته باشد
titular charge daffaires U متصدی شغل سیاسی
titular charge d'affaires U کارداری که اصالتا" عمل میکند
depth charge armor U حفاظ بمب زیرابی
depth charge armor U روکش بمب زیرابی
liquid metal charge U شارژ فلز مذاب
density of volume charge U چگالی بار حجمی
to be in charge [to have the say] [to be top dog] <idiom> U پاسخگو بودن
density of surface charge U چگالی بار سطحی
stop charge regulation U تنظیم با قطع جریان
Free of charge Gratis . Gratuitously . U مفت ( را یگان )
electrostatic unit of charge [esu] U استت کولن [یکای الکترون] [فیزیک] [شیمی]
line charge compensation reactor U پیچک متعادل کننده
line charge compensation reactor U پیچک جبرانگر
electron charge mass ratio U چگالی بار الکترون
twenty four hour charge rate U امپر مجاز باتری
to leave yourself open to the charge of lacking seriousness U خود را در معرض اتهام فاقد جدیت بودن گذاشتن
Put it on my account. I'll foot the bill. Charge it to me. بحساب من بگذار [پای من حساب کن ]
space charge limited current state U رژیم بار پیرامونی
Recent search history Forum search
1to as
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com